ماهی سیاه کوچولو

غریبه و بی کس و کار زندونیه یه عادتم نا واسه چرخش ندارن عقربه های ساعتم

ماهی سیاه کوچولو

غریبه و بی کس و کار زندونیه یه عادتم نا واسه چرخش ندارن عقربه های ساعتم

یکی بود یکی نبود

 

یه روزی روزگاری

یکی بود یکی نبود

اون که بود ..

خیلی تنها بود

اون که بود ...

یه روز یه نقاشی کشید

یه حوض ابی کشید

کنار حوض آیی

اونی که نبود رو کشید

چسبوندش به دیوار اتاقش

و هر روز بهش نگاه کرد

انقدر بهش نگاه کرد

تا بالاخره اون که تو نقاشی بود

شیفته ی نگاهش شد

حالا اون که نبود

همونی که تو نقاشی بود

هرروز سعی کرد که بیاد بیرون

یه روز موفق شد

اومد بیرون ...

اما کسی رو اون بیرون

پیدا نکرد!

آخه اون که بود

سال ها بود که رفته بود!

اما اون نقاشی هنوز به دیوار بود

اون که بود حالا دیگه نبود

و اون که تو نقاشی بود

حالا به نقاشی نگاه میکرد

که فقط توش یه حوض آبی بود

اون که اون وقتا نبود

حالا بود...

اما دیگه تو نقاشی هم کسی نبود !

نظرات 5 + ارسال نظر
فریناز 23 آذر 1387 ساعت 00:13

من اولم هوررررررررررررررررررااااااااااااااااا اپ جدید دارما اگه دوست داشتی بیا

فریناز 23 آذر 1387 ساعت 00:14 http://gharibe20051.blogfa.com

اخی چه اپ نازی خیلی قشنگ نوشته بودی موفق باشی

کمال 23 آذر 1387 ساعت 00:21 http://baroonedeltangi.blogsky.com

اونی که نبود با اونی که بود خوب نبود و گرنه زودتر از اینا می بود تا اونی که بود نشه نابود

راهم را گم کرده ام در جاده های زندگی!

به خیال یک همسفر تنها نشسته ام ، چقدر خوش خیال است قلبم!

[گل][گل][گل]

سلام دوست عزیز خوبی؟ [قلب]

[قلب]***دفتر عشق به روز شد ***[قلب]

منتظر حضور گرم شما هستم[گل]

شاد باشی [گل]

--------------------
آپ قشنگیه

باران 23 آذر 1387 ساعت 14:25 http://royayekhiss8.persianblog.ir

سلام ببخشید فکر نکنی بی معرفتما به خدا وقت نکردم لینکتم کردم بازم ببخشید

نه بابا این چه حرفیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد