می خواهمت چنانکه شب خسته خواب را
می جویمت چنانکه لب تشنه آب را
محو تو ام چنانکه ستاره به چشم صبح
یا شبنم سیده دمان آفتاب را
بی تابم آنچنانکه درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را
بایسته ای چنانکه تپیدن برای دل
یا آنچنانکه بال پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی می آفرینمت
چونانکه التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
" قیصر امین پور "
این م... که نوشتی کیه ها ها ها
زیره سرت بلند شده ها چند روز نبودم رفتی شمال معلوم نیست چی کار کردی
سلام م...
کی من شایعه اس واسم پاپوش دوختن
سلام داداس گلم
سال نوت خفن مبارک باشه
قبول دارم بی معرفتم هر چی بگی درسته
یه چند وقتی هس حس و حاله بلاگ و ندارم
کم انگیزه شدم
خسته ام دادا خسته
از همه چی
شرمندتم
چه خبر دادا
جان خودم وقتی نظر تو دیدم خوش حال شدم
شعر قشنگی بود منم عاشق شعر ای امین پورم
منم خسته ام مثل کارگری که به انتهای ساعت کارش میرسه
منم خوابم میاد مثل خرس قطبی که باید برای زمستون بخوابه
فدای تو دادا
عاشقتم
و لی تو عاشقم نباش
یا حق
درکت میکنم داداشی
می دونم چه حسی داری
چرا هستیم دادا
پیشت میام انقدر سه پیچ میشم تا بازم مثل قبل بنویسی
البته اگه مارو قابل بدونی
حق نگهدارت
سلام سجاد جون
خوفییییییییییی؟
بازم رفتی دیگه پشت سرت و نگاه نکردی
بابا یه سر ی هم به ما فقیر فقرا بزن دیگه دلم پوسید
من آپم دوست عزیز
باحضور گرم و زیبات کلبه ی حقیر رو مزین کن و نظرات زیبا و ارزشمندت رو برام بنویس
منو بیشتر از این منتظر نذار بیا دیگه باشه؟
ممنون فریده جان
شکسته نفسی میکنی چشم میام
باشم چشم میام حتما فقیر فقرا ماییم نه شما
وای من عاشق این شعرم...
خیلی دوستش دارم