این سؤال پرسیده می شود که آیا در زندگی چیزی زیباتر از پسر و دختری که در مسیر ازدواج دستان پاکشان و دل های خالصشان را به هم پیوند دادهاند وجود دارد ؟ آیا چیزی می تواند زیباتر از عشق جواب باشد ؟
جواب داده میشود بله، چیز زیباتری هم هست، و آن منظرهی زوج سالخوردهای است که سفرشان را در آن مسیر به انتها رسانیدهاند. دست شان چروکیده، اما هنوز به هم حلقهاند، صورتشان خط افتاده، اما هنوز درخشندهاند، قلبشان خسته و فرتوت شده، اما هنوز با عشق نیرومند وقف یکدیگرند. آری، زیباتر از عشق جوان نیز هست، عشق پیرانه.
عشق بزرگ، از خلال کوچکترین مدخل ها راه عبورش را خواهد یافت.
منتظر نمیماند تا هنگامهی آداب و رسومی فرا رسد که در آمدن و نیامدن مردّدند، آن برکت میدهد و آرامش میبخشد ساعت به ساعت و روز به روز.
جایی در این جهان ما یک روح تنها، در انتظار روح تنهای دیگر است در انبوه لحظههای ملال آور و به طور اعجاب آوری در یک مسیر اتفاقی هر یک دیگری را بر میگزیند سپس به هم میپیوندند بسان برگ های سبز با گل های طلایی به یک آمیختهی زیبا و اهورایی، و آن گاه که شب دراز زندگی خاتمه یابد راهی به سوی روز جاودان کشیده خواهد شد.
با من، پا به پای عمر بیا ! بودن و به انتها رسیدن، هنوز بهترین است، که ابتدای زندگی بهر رسیدن به انتها بنا شده است.
عشق با روح سرگشته اش آمیخته بود نه فقط با یک جزء محض از وجودش، که با تمام قلبش و تک تک نفس هایش.
عشق حقیقی هدیه ای است خداوندی به انسان تنهای زیر آسمان آن، بندی است نقره ای، حلقهای است نقرهای که در جسم و روح دل را به دل و ذهن را به ذهن گره میزند.
با دادن این حلقه ...
در سایه روشن آن غروب
طنین با نفوذ و آشنایت
همچون دعای خیر
بر قلبم نشست،
شعلهی شمع های بلند
در گفتن عهدهای گذشتهمان
به آرامی لرزید
و من شنیدم که کسی
شروع کرد به خواندن یک آواز قدیمی
یک آواز همیشگی و گرامی
و در آن غروب
دوستان قدیمی جمع بودند
و تو نیز
ای یار همیشگی
( و بسی عزیزتر از همهی آنان ).
روث بل گراهام