غریبه و بی کس و کار زندونیه یه عادتم نا واسه چرخش ندارن عقربه های ساعتم
درباره من
سلام : من اجادسا هستم اما بیشتر بچه ها من و ماهی سیاه کوچولو
صدا می کنن فقط به خاطر اینکه من یه ترانه گفتم که اسمش بود
ماهی سیاه کوچولو. من 23 سالمه و ساکن تهرانم و تحصیلاتمم
فوق دیپلم کامپیوتر گرایش نرم افزاره و الانم پشت کنکوریم.
امیدوارم بتونم یه سری دوستای خوب پیدا کنم.
و اوغات خوبی رو براشون فراهم کنم. با سپاس فراوان
ادامه...
سلام عزیزم خوبی من که عاشق وبلاگتم خیلی خوب مینویسی همیشه سواله برام که چی میشه آدما اینطورمینویسن اما جواب سوالتون:خیلی خیلی سخته آدمی که وقتت رو روش گذاشتی باهاش خندیدی گریه کردی حرف دلت رو بهش گفتی باهاش رویا ها که نداشتی ....حالا بخوادکه بره دیگه باهات نمیخواد بمونه آره درد داره اشک داره اما در پس همه این چیزا به خودت میگی داره میره؟یعنی جدی داره میره؟بازی خوردی؟ولی میگی که خدایا شکرت که فهمیدی بازیشم قشنگ بود خدایا ما برای هم نبودیم اما تو این مدت ازهم یادگرفتیم خیلی چیزا به خاطراون روزا که میگفتم اون مال منه اما حالا نیست تصویرش رو له نمیکنم توذهنم بااون شاده بذاربره نمیشه آدما به خاطرعادت وابستگی کنارهم باشن اون دوست داشتن حقیقیه که مثل یک آبنبات باید تو دهنت آب بشه با عادت نمیمونه خسته میشه اینجا بره بهتره تا بیادتو زندگیم بعد بره اونجا دیگه نمیشه بلندشدسخته اما تاریک نیست من درس میگیرم رابطه بعدیم رو محکمه محکم میسازم چیزی که دنیا نتونه جداش کنه اینم نیست که اون رفته پس من دیگه هیچی نه من بازنفس میکشم این باردرکنارعشق حقیقیم که ازخودم هرزمان بپرسم این آدم چی داره بدونم نه سکوت کنم
مرسی مریم جان مثل همیشه کامل بود
همیشه گفتم به تیمی که دارم افتخار می کنم شاد و سبز باشی
میدونی که به من بگن نظربده نمیتونم کم بنویسم چون میخوام هرچی میدونم رو بگم یاد این افتادم که روزی ما کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد ومهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت روزی که کم ترین سرود بوسه است.........هرکبوتری اون کبوتر من نیست کبوتر من دنیا هم نابودشه با منه چون دوست داره نه عادت نه اجبار نه وابستگی چیزی که نوشتی دو دستی دارن میبرنش و بخواد و میخواد بره ُبره بهتره تا باشه ولی روحش مال تو نباشه واقعا شششششششرمنده انقدر فک زدم
اگه دوست داشتن ۲ طرفه و واقعی باشه هیچ وقت نمیره و نمیتونن ببرنش اما اگه اینطور نباشه همون بهتر که بره من به این معتقدم اگه الان نره یه روز دیگه میره چون دلش اینجا نیست
مرسی شادی جان البته نظر تو رو پیش پیش تا یه جاییشو می دونستم کلک زدم
مطمئن باش کسی که دوسش داریو عاشقشی اگه دوست داشته باشه و عاشقت باشه کاری و می کنه که تو توی آرامش باشی و اگر دوست نداشته باشه با عرض پوزش تو احمقی که دوسش داری
ولی توی این یه مورد تو احمق نیستی
ممنون عزیزم مرسی از نظر روکت شاد و سبز باشی تا همیشه
سوالای سخت می پرسی، خوب اگه من بودم به اینکه عاشقش باشم شک می کردم؛ آخه عشق آدم و دامن گیر خودش می کنه و نمی شه به آسونی ازش گذشت مگه اینکه اون آدمم زجر زیادی رو واسه گرفتن این تصمیم کشیده باشه
به نظر من سوالای آسون و همیشه داریم از خودمون می پرسیم ولی سوالای سخته که همیشه پیشمونن و راه کاری براشون نداریم
سلام... با تمام سختی ای داشت...زمانی که این اتفاق برام افتاد گذاشتم بره هر جایی که خوشبخت و خوشحاله... چه فایده اگه خودشو نگه میداشتم اما دلش با من نبود؟؟؟؟ هنوز بعد از 10 سال عاشقانه دوستش دارم اما یه حرفی رو بهش نگفتم که خیلی تو دلم موند...اون شعر هم برای همین بود... منم آپم
مرسی از نظرت الی جان صادقانه نوشتی برام و البته پاک شاد و سبز باشی میام پیشت
سلام میدونی من چی کار میکنم میگم خلایق هرچه لایق اگه دوستم داشت که بدون ممانعت نمیرفت ..... همیشه به این فکر میکنم که اونی که باید بیاد خودش میا دو میمونه(با اسب سفید) تو هم دعا کن زودتر بیاد
فقط میمونم نگا رفتنش میکنم... وقتی هم که کاملا دور شد میشینمو زار میزنم.. این اتفاق واسم پیش اومده متاسفانه.. رفت حتی به رو مبارک خودش نیاورد... آی خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
سلام عزیزم خوبی من که عاشق وبلاگتم خیلی خوب مینویسی همیشه سواله برام که چی میشه آدما اینطورمینویسن
اما جواب سوالتون:خیلی خیلی سخته آدمی که وقتت رو روش گذاشتی باهاش خندیدی گریه کردی حرف دلت رو بهش گفتی باهاش رویا ها که نداشتی ....حالا بخوادکه بره دیگه باهات نمیخواد بمونه آره درد داره اشک داره اما در پس همه این چیزا به خودت میگی داره میره؟یعنی جدی داره میره؟بازی خوردی؟ولی میگی که خدایا شکرت که فهمیدی بازیشم قشنگ بود خدایا ما برای هم نبودیم اما تو این مدت ازهم یادگرفتیم خیلی چیزا به خاطراون روزا که میگفتم اون مال منه اما حالا نیست تصویرش رو له نمیکنم توذهنم بااون شاده بذاربره نمیشه آدما به خاطرعادت وابستگی کنارهم باشن اون دوست داشتن حقیقیه که مثل یک آبنبات باید تو دهنت آب بشه با عادت نمیمونه خسته میشه اینجا بره بهتره تا بیادتو زندگیم بعد بره اونجا دیگه نمیشه بلندشدسخته اما تاریک نیست من درس میگیرم رابطه بعدیم رو محکمه محکم میسازم چیزی که دنیا نتونه جداش کنه اینم نیست که اون رفته پس من دیگه هیچی نه من بازنفس میکشم این باردرکنارعشق حقیقیم که ازخودم هرزمان بپرسم این آدم چی داره بدونم نه سکوت کنم
مرسی مریم جان
مثل همیشه کامل بود
همیشه گفتم به تیمی که دارم افتخار می کنم
شاد و سبز باشی
میدونی که به من بگن نظربده نمیتونم کم بنویسم چون میخوام هرچی میدونم رو بگم یاد این افتادم که روزی ما کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد ومهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت روزی که کم ترین سرود بوسه است.........هرکبوتری اون کبوتر من نیست کبوتر من دنیا هم نابودشه با منه چون دوست داره نه عادت نه اجبار نه وابستگی چیزی که نوشتی دو دستی دارن میبرنش و بخواد و میخواد بره ُبره بهتره تا باشه ولی روحش مال تو نباشه واقعا شششششششرمنده انقدر فک زدم
بازم ممنون
دشمنت شرمنده
خدا رو شکر می کنم که کسی که برای عشقمون هیچ کاری لازم نیست بکنه رو یه نفر لطف کرده و داره از من دورش میکنه .
بسیار متشکر این نظر بود
موفق باشید دوست عزیز
سلام
واقعا سوال سختیه
اول التماس میکنم که نره ولی اگه خودش میخواد بره مانعش نمیشم
میذارم بره اگه مال من باشه حتما برمیگرده
شاد باشی
ممنون دریا جان
جواب جالبی بود
اگه دوست داشتن ۲ طرفه و واقعی باشه هیچ وقت نمیره و نمیتونن ببرنش اما اگه اینطور نباشه همون بهتر که بره من به این معتقدم اگه الان نره یه روز دیگه میره چون دلش اینجا نیست
مرسی شادی جان
البته نظر تو رو پیش پیش تا یه جاییشو می دونستم
کلک زدم
مطمئن باش کسی که دوسش داریو عاشقشی اگه دوست داشته باشه و عاشقت باشه کاری و می کنه که تو توی آرامش باشی و اگر دوست نداشته باشه با عرض پوزش تو احمقی که دوسش داری
ولی توی این یه مورد تو احمق نیستی
ممنون عزیزم
مرسی از نظر روکت
شاد و سبز باشی تا همیشه
سوالای سخت می پرسی، خوب اگه من بودم به اینکه عاشقش باشم شک می کردم؛ آخه عشق آدم و دامن گیر خودش می کنه و نمی شه به آسونی ازش گذشت مگه اینکه اون آدمم زجر زیادی رو واسه گرفتن این تصمیم کشیده باشه
به نظر من سوالای آسون و همیشه داریم از خودمون می پرسیم ولی سوالای سخته که همیشه پیشمونن و راه کاری براشون نداریم
بازم ممنون فهمیه عزیز
نظر کاملی بود
سلام...
با تمام سختی ای داشت...زمانی که این اتفاق برام افتاد گذاشتم بره هر جایی که خوشبخت و خوشحاله... چه فایده اگه خودشو نگه میداشتم اما دلش با من نبود؟؟؟؟
هنوز بعد از 10 سال عاشقانه دوستش دارم اما یه حرفی رو بهش نگفتم که خیلی تو دلم موند...اون شعر هم برای همین بود...
منم آپم
مرسی از نظرت الی جان
صادقانه نوشتی برام و البته پاک
شاد و سبز باشی
میام پیشت
مثل یه قصه شیرین
مثل یه خوابه کوتاه
من اسمشو گذاشتم
قشنگترین اشتباه...
اون وقتا 17 ساله بودم...
سلام میدونی من چی کار میکنم
میگم خلایق هرچه لایق
اگه دوستم داشت که بدون ممانعت نمیرفت .....
همیشه به این فکر میکنم که اونی که باید بیاد خودش میا دو میمونه(با اسب سفید) تو هم دعا کن زودتر بیاد
فقط میمونم نگا رفتنش میکنم...
وقتی هم که کاملا دور شد
میشینمو زار میزنم..
این اتفاق واسم پیش اومده متاسفانه..
رفت حتی به رو مبارک خودش نیاورد...
آی خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
واسم اتفاق افتاد
فقط موندم نگا رفتنش کردم که چطور میره...
بعدشم نشستم زار زار گریه کردم...
آخرشم همه کاسه کوزهها شکستن سر من....