زنی که برهنه در شهر چرخید تا مردم راحت باشند...!!!
همسر دوک کاونتری انگلیس زنی خیلی محبوب و محترم بود. وقتی ظلم شوهر و مالیات سنگینی که باعث بدبختی مردم شده بود،را مشاهده کرد . اصرار زیادی کرد به شوهرش که مالیات رو کم کنه ولی شوهرش از این کار سرباز می زد. بالاخره شوهرش یه شرط گذاشت، گفت اگر برهنه دور تا دور شهر بگردی من مالیات رو کم می کنم .
گودیوا قبول می کنه، خبرش در شهر می پیچد، گودیوا سوار یک اسب در حالی که همه ی پوشش بدنش موهای ریخته شده روی سینه اش بود در شهر چرخید، ولی مردم شهر به احترامش اون روز، هیچکدوم از خانه بیرون نیامدند و تمام درها و پنجره ها رو هم بستند.
در تاریخ انگلیس و کاونتری بانو گودیوا به عنوان یک زن نجیب و شریف جایگاه بالایی دارد و علاوه بر مجسمه ای که در کاونتری ساخته و نگهداری میکنند بسیاری مکان های دیگر نیز از وی مجسمه و تندیس های یابود ساخته شده و چندین فیلم نیز در این باره ساخته شده شده است.
سلام وبلاگ خوبی داری یه سری هم به وبلاگ من بزن
www.javaneshia.blogfa.com
سلام چطوری؟
داستانشو قبلا خونده بودم و واسم خیلی جالب بود...کمتر آدمی پیدا میشه که یه همچین فداکاری بکنه!!
خوبم خدارو شکر
ممنون اومدی
دقیقا همین طوره
مردم شهرم کاره بزرگی کردن
سلام
من اومدم ماهی سیاه کوچولو
کجایی؟ چرا نیستی؟
خوش اومدی من اینجام
اون یکی عینکتو بزن من و می بینی
خیلی جالب بود
خواهش میکنم دوست عزیز
دمش گرم
این عکسا و اهنگ خیلی باحاله...دستت درست
خواهش میکنم اگه پیشنهادی داشتی بگو یا عکس خاصی
سلام...
خیلی خیلی زیبا بود...من تا به حال نشنیده بودم!
کاش مردم شهر ما هم همینجوری بودن...!
منم آپم وقت کردین بیاین آقا سجاد!
پایدار باشید و موفق!
عجب زن شجاعی بوده . من جای اون بودم اصلا این کارو نمی کردم !!
واقعا
سلام
خوبی؟؟؟
مر30000000000000 ک لینکیدیم
راستش من از وبت خیلیییییییییییی خوشم میاد!!!!
چرا آپ نمیکنی؟؟؟
مر30000000000
نظر لطفتونه
به زودی ....
سلام سجاد جان...خوبی؟ مطالبت مثل همیشه دلنشین و زیبا هستند... راستش دلم واسه وبلاگ و وبلاگ نویسی و دوستان گلم تنگ شده بود...بعد از یک سالی برگشتم...با یه شعر چند ساله...بیای خوشحال میشم...مینا