روزی که به این دنیا پا گذاشتم با چهرهای عبوس ولی مهربان و پاک چشمانم را باز کردم و با صدای گریهام اطرافیانم را خوشحال کردم. چشمانم به مهربانی گل نرگس و بدنم به لطافت گلبرگ گل سرخ که هر ببینندهای را مجذوب خود میکرد و دنیا به نظرم آنقدر بزرگ میآمد که گویی من عروسکی کوچک در یک شهربازی بزرگ در دست کودکی غول پیکرم.
هر لحظه که از عمرم میگذشت گویی از مساحت عالم کاسته میشد و دنیا برایم کوچکتر و تنگتر. در این زمان از عمر من، دنیا عروسکی بود که درخت سیب با شاخ و برگهایش برایم ساخته و به باد داده بود تا آن را به دشت گل بنفشه ببرد تا با گلبرگهای بنفشه تزیین شود و بعد، گلهای بنفشه آن را به چشمه مهربانی سپردند تا در آب پاک شود و مهربانی را از چشمه بیاموزد و چشمه آن را به زیر درخت سیب برد تا درخت، آن عروسک را به من هدیه دهد و من تنهاییم را با او قسمت کنم.
سالها گذشت و من هم از عروسکم و هم از گلهای نرگس چشمانم مراقبت میکردم. روزی با باد همبازی شده بودم که باد روسری را که مادر بزرگ در روز تولدم به من هدیه داده بود گرفت و با خود به سوی جنگلی انبوه برد.
من نیز به دنبال او تا میان درختان رفتم که روباهی آمد و عروسک زیبای مرا از من گرفت و من تنها شدم و دیگر کسی را نداشتم که تنهاییم را با او قسمت کنم.
و آنقدر گلهای نرگس چشمانم را آبیاری کردم که پژمرده شدند و مردند و من تنهاترین شدم، اما روزی که به سرزمین رویا رفتهبودم تا عروسکم را پیدا کنم، قالیچهای آمد و من را به سوی بزرگترین و بهترین کسی که تمام صفتهای خوب عالم را به او نسبت دادهاند، برد و او دوباره گل نرگس را در چشمانم گذاشت تا از تنهاییم کم شود.
و من سوار بر باد، هفت بار دور خانه خدا گشتم و روی ابر پشت قدمگاه ابراهیم سجده کردم و هفت بار جای پای هاجر، پا گذاشتم و تکهای از گیسوانم را به آب دادم و بر چشمه پاکیها سوار شدم تا هم بار دیگر دور خانه خالق هستی بگردم و هم دوباره سجده کنم پشت قدم گاه ابراهیم . . .
در آن لحظه خواستم، خواستم از خالق عالم هستی که تنهاییم را با دادن عروسکی پایان دهد یک بار دیگر همه چیز را بر خود حرام کردم و دوباره این اعمال را انجام دادم و در آخر باز از خدا خواستم و گفتم:
تنهاترینم تنهام نذار خدای بزرگ
اما باز من بودم و گل های نرگس
سالها گذشت و من از تنهاییم غصه دار، آنقدر غصه خوردم که گلهای نرگس یکی پس از دیگری پژمردند و الان من ماندهام و یک گلدان گل خشگیده . . .
از طرف دوستی عزیز که هیچوقت فراموشش نمی کنم
با تشکر از دوسته گلم مونا
بابا بی خیال میبینم که عزیزه دلم خیلی از شما با هنر تر هستن
بچه برو یاد بگیر .........
خیلی متن قشنگی بود
از متنای تو هم خیلی خیلی قشنگ بود.
قدرش بدون
راستی حال کردی اولین نظر دهنده بودم برای این متن قشنگ
خدارو شکر افتخارش پیدا کردم که اولین کسی باشم که به این عزیزه دلم برای قلم قشنگش تبریک میگم.
خیلی خوشحالم که از تو یکی خیلی سر تره داداشی.
بازم میگم قدرش بدون.
ولی بدون شوخی خیلی با استعدادن متنشون بی نهایت قشنگ بود بازم خدا رو شکر لیاقتش داشتم که هنرشون ببینم.
عزیزم شما هم نگید ما هواش و داریم قدرشم می دونیم نه یک بار بلکه صد بار
انقدر تعریف کردی حسودیم شد
یعنی من یعنی من ..... ( گر یه )
سلام داداش خوبم.
مواظب خودت باش.
ممنون حتما
سلام
مرسی از کامنتت .
خواهش میکنم
سلام
راستی رفتی؟؟؟
سفرا بی خطر
قربونت عزیزم
ممنون که اومدی...
ببین این کد آهنگ رو باید کجا وارد کنم؟ یعنی منظورم اینه که باید بهد از همه توی تنظیمات وارد کنم یا جای خاصی داره؟
پیش ما بیا...
الان میام تو وبلاگت توضیح می دم
قلمش همیشه سبز باشه ....
ممنون
متن پر پیچ و خمی بود البته خوب بود در کل
به سبک جبران خلیل جبران نزدیک بود البته متن های این نویسنده محشره و تا به حال نظیرشو ندیدم
شهر هرت شما هم خیلی جالب بود
مرسی از اینکه سر زدی عزیزم قابل شما رو نداشت
سلام خوبی؟[گل][قلب]
دفتر عشق به روز شد
منتظر حضور گرمت هستم
موفق باشی[گل][قلب]
ممنون عزیزم هی خدارو شکر چشم حتما میام
به زودی این مکان به موسسه خیریه فعال و آزاد یاس سفید
تقدیم خواهد شد
......................
تا آن روز و آن زمان
پاک و پایدار و سربلند باشید
شما که هستی؟
تو این روزا التماس دعا*
اخی چه غصه پاکی یا اینکه بهتر بگم چه قصه نازی
ممنون عزیزم مرسی
سلام دوست عزیز
زیبا بود
شاد باشی
مرسی دوست من شما هم شاد باشید و موفق
سلام سجاد جان
وقاعا خستگی امروز که روز سختی بود از تنم در رفت خیلی با احساس بود این متن
مرسی
سلام لیندا جون
خواهش میکنم
راستی این عکس هم خیلی خیلی زیبا بود
تو را من چشم در راهم
اپم
الان میام
سلام
متن جالبی بود
مرسی که به ما سر میزنی
بازم سر بزن
چون آپم
بای
سلام
خواهش میکنم
چشم الان سر میزنم
سلام نوشته های عاشقانه ات را تبریک.
ببخشید دیر اومدم
مرد خدا که با خدا دیگه تنها نمیمونه.میمونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ممنون که اومدی
نه تنها نمی مونه
سلام
ببخشید که ما دیر سر میزنیم
مطلب جالبی بود
همین طور آپ قبلیتون خیلی باحال بود..........
سلام
خواهش میکنم نه بابا این چه حرفیه همین که سر می زنید
خودش کلیه
سلام داداشی خوبی
خوش میگذره؟؟؟؟
دلم برات تنگ شده داداش خوبم
بیا دیگه سر بزن به ما
خواهره کوچولوت منتظره ها؟؟؟؟؟؟؟
سلام عزیزم
جای شما خالی نه بابا چه خوشی داریم درس میخونیم
دوتاش تموم شده عالی بود
۲ تاش مونده دعا کن این دوتا هم خوب تموم شه
چشم عزیزم الان میام
اپم دوستم بدو بیا
چشم عزیزم اومدم
همیشه گفتم الانم میگم تو تههههههههههشی....... خیلی میخوامت........ معرفتتو به یه دنیا نمیدم
بهداد جان شما هم تهشید
منم می خوامت یاد اون خاطرات خوبمون بخیر ترم اول چه عالمی داشتیم یادته تازه اومده بودیم دانشگاه لوپامون قرمز بود بقچمونم زیر بغلامون بوی گوسفندم میدادیم
سلام سجاد جان، خوبی؟ ببخش من دیر سر زدم، چند روزی مسافرت بودم و تازه برگشتم.
متنت خیلی زیبا و جالب بود. مرسی عزیزم. شاد باشی...
داداشی هنوز نیومدی؟؟؟
بابا مطلب جدید گذاشتم
اومدی ها؟؟؟
منتظرم
ممنون دوست من چشم سر می زنم
اااااااا تو که هنوز آچ نکردی؟؟؟؟؟
من آپم....
راستی فال رو من نذاشتم تو قالبم بود....
از کجا پیداش کنم؟؟؟؟
من این چند وقته سرم با درس مشغوله ببخشید که دیر دیر میام
سلام دوست جون
قشنگ بود...
منم آپم بیا
شاد باشی
اومدم
سلام
وبلاگ جدیدم درت شد حتما بیاین
چشم الان میام
من از اینجاش خوشم اومد
و من سوار بر باد، هفت بار دور خانه خدا گشتم و روی ابر پشت قدمگاه ابراهیم سجده کردم و هفت بار جای پای هاجر، پا گذاشتم و تکهای از گیسوانم را به آب دادم و بر چشمه پاکیها سوار شدم تا ....
سلام
مرسی عزیزم
سلام داداشی کجایی تو
حتما سرت خیلی شلوغه؟؟؟
اشکال نداره
بعد بیا وبلاگم ببین
باشه؟؟؟؟
بای
دارم درس میخونم نه بابا چه سر شلوغی