ماهی سیاه کوچولو

غریبه و بی کس و کار زندونیه یه عادتم نا واسه چرخش ندارن عقربه های ساعتم

ماهی سیاه کوچولو

غریبه و بی کس و کار زندونیه یه عادتم نا واسه چرخش ندارن عقربه های ساعتم

پاره آجر

 

روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت .

ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان ، یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد . پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد .

مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است . به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند ….

پسرک گریان ، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو ، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند .

پسرک گفت :

اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند . هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم ، کسی توجه نکرد . برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم . .

برای اینکه شما را متوقف کتم ، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم

مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت … برادر پسرک را روی صندلی اش نشاند ، سوار ماشینش شد و به راه افتاد ….

در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما ، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند !

خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند ….

اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند.

آدمها ...

 

 

آدم ها مساوی اند. مثل همه ی « یک » ها که با هم مساوی اند. و مثل همه ی « صفر » ها که با هم مساوی اند. و مثل همه ی هیچ ها و پوچ ها.

آدم ها با هم مساوی نیستند. مثل هر « فرد » ی که مقابل « زوج » است و مثل هر « کسر » ی که مقابل « صحیح » است. و مثل همه ی رنگ­ها و شکل­ها؛ آدم­ها مساوی نیستند.

آدم­ها مساوی و نامتساوی­اند. در خودشان جمع می­شوند و از خودشان کسر می­شوند. با هم هستند و بی­هم­اند. تنها و در جمع. فرد و زوج!

آدم­ها چرا اینطوری­اند؟ سلام می­کنند. لب­خند می­زنند و تو را به چای و شیرینی دعوت می­کنند ولی وقتی دعوتشان را جواب می­دهی، هزار بهانه می­آورند تا تو را منصرف کنند!

آدم­ها چرا اینطوری­اند؟ از تو کمک می­خواهند. دست نیاز به سوی تو دراز می­کنند و وقتی خواهششان را جواب دادی، هزار علت می­آورند که از تو دور شوند.

آدم­ها، خیلی غریب­اند. خیلی غریب.

درست مثل این که میان این آدم­ها، من یکی، جانوری دیگر از آب درآمده­ام. چه جانوری؟ خودم هم نمی­دانم!

آدم­های معصوم. آدم­های بی­گناه! آدم­های خوب!

شما چه قدر خوب و نجیب و با کلاس هستید. شما چه قدر باتربیت و با نزاکت­اید. شما هر روز سر وقت صبحانه می­خورید و با اتومبیل شیک­تان به جایی می­روید؛ شاید برای کار. شاید برای تحصیل. شاید برای تفریح.

شما چه قدر با پرستیژ و با ابهت هستید. هر روز ناهار، سر میز می­نشینید و غذای آماده­ای را می­خورید که کلسترول و گلوکزش شدیدن کنترل شده است. بیفتک می­خورید. شاتوبریان می­خورید. خوراک قارچ و آبجوی بدون الکل.

شما چه قدر با جبروت و قشنگ­اید. بعد از شام سبک، آروغ نمی­زنید. دستمال گردنتان را خیلی مرتب روی میز می­گذارید و قاشق و چنگالتان را گوشه­ی سمت چپ بشقاب، مرتب می­کنید که بگوی­اید: غذا تمام شد.

شما چه قدر بهداشتی و استریلیزه هستید! دندان­های­تان را مثل آدم آهنی، مسواک می­زنید و شب قبل از خواب می­گوی­اید: شب به خیر عزیزم.

شما همسرانتان را با تن­های برهنه­تان سیر می­کنید. و تنهایی­تان را با تلویزیون. شما لخت می­شوید و زیر دوش به اندام چاق یا لاغرتان، خیره می­شوید و مدام در این فکر هستید که فردا چه وقت خواهد رسید؟

فردا برای شما چیست؟ جز تکرار همان دیروز که خودش تکرار دیروزش بود و مکرر شده­ی دیروزهای­اش؟ جز همان صبحانه و ناهار و شام و تختِ خواب؟

آخ!... آدم­های مهوّع با کلاس! آدم­های کوتوله­ی با پرستیژ! حالم به شدت از بودن با شما به هم می­خورد. دوست دارم تک به تک­تان را توی ماهی­تابه­ی کثیف و متعفنی که پر از تخم مگس است، سرخ کنم و با چنگالی کج، به حلقوم گربه­ها و سگ­های خانه­گی­تان فرو ببرم تا خوب سیر شوند و از تورّم معده­هاشان، زوزه­ی شادمانی بکشند.

آخ!... آدم­های « زوج »! آدم­های « زوج »! آدم­های « زوج »! حالم از لب­خندهای شهوانی­ی آخر شب­هاتان به هم می­خورد. لب­خندهای که بوی مسواک می­دهد و خمیردندان « اورال بی ». بدن­های که مارکِ شورت­های­اش از کل بدن­ها گران­تر است و سینه­های جراحی شده­ی برآمده­ای که می­خواهد از زور ژلاتین و چربی­یی که از کپل­های­تان به عاریت گرفته شده، بترکد!

حالم از این دنیای مصنوعی­ی شما به هم می­خورد. از آن دماغ­هایی که بُریده شده­اند و از آن بازوهایی که با دارو، وَر آمده­اند.

آخ! آدم­های متین و با کلاس! آدم­های مارک­دار و با اتیکت!

آدم­های چیپس و پفک! گیتارهای برقی­ی ناکوک! پیانوهای دست دوم روسی! چه قدر حالم از بودن با شما و در کنار شما بودن، به هم می­خورد.

وقتی آدامس­های طعم نعناع خود را کف کفش­های « نایکی » خودتان می­چسبانید و پیست اسکی را در سقوطی همیشه، پایین می­آی­اید، وقتی دلارهای زغال­سنگی را روی پیش­خوان هتل­های چند ستاره می­گذارید و دست روسپیان را می­گیرید تا یک شب را تا صبح، در آغوش کریستالی­اش باشید، دوست دارم آن وقت همه­ی چشم­ها به سوی شما باز می­شد تا در آینه­ی نگاه­های کودکان سرمازده، کمی از خجالت، گرم می­شدید.

یه مدته دل اجادسا گرفته

 

 

نمی دونم چی بگم یه مدته می خوام درد و دل کنم.     

دلم بد گرفته یه مدته خیلی تنها شدم منظورم دوست دختر و از این حرفا نیست. یه مدت خیلی دوست داشتم خیلی یه سری ها بهم خیلی نزدیک بودن یه سری ها هم نه زیاد. الان فقط و فقط سمیرا مونده همه دیگه به قول خودشون مشغولن نمی دونم چرا حتی جواب زنگ رو هم نمی دن. یه سری با هاشون صحبت میکنی میخوای ببینیشون میگن باشه بد قرار می ذاری بعد عمری بعد دانشگاه ببینیشون نمی آن جواب تلفنم نمی دن.

من نمی دونم دیگه چی کار کنم به قول مادرم زیاد نباید توقع داشته باشی از آدما کلا دستت نمک نداره خوبی می کنی خوبی نمی بینی منم موافقم البته یاد گرفتم زیاد توقع نداشته باشم ولی به خدا یه موقع به دوستات نیاز داری که کنارشون باشی. وقتی به گذشته نگاه می کنی می بینی وقتی می خواستن در کنارشون بودی ولی الان هیچ کدومشون نیستن.

خدایا شکرت که یک سری دوست جدید هست که آدم می تون بهشون تکیه کنه و در کنارشون باشه خدایا شکرت.

ببخشید زیاد صحبت کردم باید یه جوری درد و دل می کردم و سبک می شدم. ولی همتون و دوست دارم چه دوستای مجازی چه دوستایی که منظورم از این آپ بودن.          شب خوش

اندیشه بزرگان (۱)

 

بر روی زمین چیزی بزرگتر از انسان نیست و درانسان چیزی بزرگتر از فکر او. (همیلتون)

عمر آنقدر کوتاه است که نمی‌ارزد آدم حقیر و کوچک بماند. (دیزرائیلی)

ما دیگران را فقط تا آن قسمت از جاده که خود پیموده‌ایم می‌توانیم هدایت کنیم. (اسکات پک)

جهان هر کس به اندازه ی وسعت فکر اوست. (محمد حجازی)

تغییر دهنرگان اثر گذار در جهان کسانی هستند که بر خلاف جریان شنا می‌کنند. (والترنیس)

برای آنکه کاری امکان‌پذیر گردد دیدگان دیگری لازم است، دیدگانی نو. (یونک)

زیبائی در فرا رفتن از روزمره‌گی‌هاست. (ورنر هفته)

برای کسی که شگفت‌زده‌ی خود نیست معجزه‌ای وجود ندارد. (اشنباخ)

اگر می‌بینی کسی به روی تو لبخند نمی‌زند علت را در لبان فرو بسته ی خود جستجو کن. (دیلکارنگی)

به جای اینکه به تاریکی لعنت بفرستی یک شمع روشن کن. (ضرب‌المثل چینی)

کنکور

 

سلام به همه دوستان خوبید؟

خیلی وقت بود که نتونسته بودم بیام و اینطوری بنویسم.

فردا روز مهمی برای منه، نه برای من بلکه برای همه پشت کنکوری ها ( کاردانی به کارشناسی ). یه عده از وضع من در کنکور پارسال با خبرن و می دونن که با بد شانسی مطلق قبول نشدم ولی امسال دست از تلاش نکشیدم و دوباره خودم آماده کردم.

نمی دونم که چرا خوابم نمی بره که تو این ساعت دارم واستون می نویسم ولی خوب خوشحالم بدون استرس دارم میرم سر جلسه.

واسه دوستانم آروزی موفقیت می کنم

فهیمهمدیاعلیرضاآنیتاوجیهه

و همه دوستانم که اگه یادم رفت بنویسمشون من و ببخشن.

یه آروزی موفقیت پارتی بازی برای بهترین دوست که همیشه در کنارم بود و هست سمیرا که می دونم امسال خیلی تلاش کرده و هر دومون از خدامونه که یه جا قبول شیم یاد کاردانی بخیر.

سمیرا جان از ته دل برات آرزوی موفقیت می کنم.

از آنیتا هم ممنونم که تو وبلاگش واسم آروزی موفقیت کرده منم بهش میگم که نگران نباش قبولی.

شب بخیر دوستان برم بخوابم من و بذارن تا ساعت کنکور براتون می نویسم.

فردا روز ماست

.

بعدن نوشت : سلام به همه دوستان جاتون خالی کنکور و دادم خدارو شکر راضی بود منتظره نتیجش هستم.