روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت .
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان ، یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد . پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد ./span>
مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است . به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند ….
پسرک گریان ، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو ، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند .
پسرک گفت :
اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند . هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم ، کسی توجه نکرد . برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم . .
برای اینکه شما را متوقف کتم ، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم
مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت … برادر پسرک را روی صندلی اش نشاند ، سوار ماشینش شد و به راه افتاد ….
در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما ، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند !
خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند ….
اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند.
آدم ها مساوی اند. مثل همه ی « یک » ها که با هم مساوی اند. و مثل همه ی « صفر » ها که با هم مساوی اند. و مثل همه ی هیچ ها و پوچ ها.
آدم ها با هم مساوی نیستند. مثل هر « فرد » ی که مقابل « زوج » است و مثل هر « کسر » ی که مقابل « صحیح » است. و مثل همه ی رنگها و شکلها؛ آدمها مساوی نیستند.
آدمها مساوی و نامتساویاند. در خودشان جمع میشوند و از خودشان کسر میشوند. با هم هستند و بیهماند. تنها و در جمع. فرد و زوج!
آدمها چرا اینطوریاند؟ سلام میکنند. لبخند میزنند و تو را به چای و شیرینی دعوت میکنند ولی وقتی دعوتشان را جواب میدهی، هزار بهانه میآورند تا تو را منصرف کنند!
آدمها چرا اینطوریاند؟ از تو کمک میخواهند. دست نیاز به سوی تو دراز میکنند و وقتی خواهششان را جواب دادی، هزار علت میآورند که از تو دور شوند.
آدمها، خیلی غریباند. خیلی غریب.
درست مثل این که میان این آدمها، من یکی، جانوری دیگر از آب درآمدهام. چه جانوری؟ خودم هم نمیدانم!
آدمهای معصوم. آدمهای بیگناه! آدمهای خوب!
شما چه قدر خوب و نجیب و با کلاس هستید. شما چه قدر باتربیت و با نزاکتاید. شما هر روز سر وقت صبحانه میخورید و با اتومبیل شیکتان به جایی میروید؛ شاید برای کار. شاید برای تحصیل. شاید برای تفریح.
شما چه قدر با پرستیژ و با ابهت هستید. هر روز ناهار، سر میز مینشینید و غذای آمادهای را میخورید که کلسترول و گلوکزش شدیدن کنترل شده است. بیفتک میخورید. شاتوبریان میخورید. خوراک قارچ و آبجوی بدون الکل.
شما چه قدر با جبروت و قشنگاید. بعد از شام سبک، آروغ نمیزنید. دستمال گردنتان را خیلی مرتب روی میز میگذارید و قاشق و چنگالتان را گوشهی سمت چپ بشقاب، مرتب میکنید که بگویاید: غذا تمام شد.
شما چه قدر بهداشتی و استریلیزه هستید! دندانهایتان را مثل آدم آهنی، مسواک میزنید و شب قبل از خواب میگویاید: شب به خیر عزیزم.
شما همسرانتان را با تنهای برهنهتان سیر میکنید. و تنهاییتان را با تلویزیون. شما لخت میشوید و زیر دوش به اندام چاق یا لاغرتان، خیره میشوید و مدام در این فکر هستید که فردا چه وقت خواهد رسید؟
فردا برای شما چیست؟ جز تکرار همان دیروز که خودش تکرار دیروزش بود و مکرر شدهی دیروزهایاش؟ جز همان صبحانه و ناهار و شام و تختِ خواب؟
آخ!... آدمهای مهوّع با کلاس! آدمهای کوتولهی با پرستیژ! حالم به شدت از بودن با شما به هم میخورد. دوست دارم تک به تکتان را توی ماهیتابهی کثیف و متعفنی که پر از تخم مگس است، سرخ کنم و با چنگالی کج، به حلقوم گربهها و سگهای خانهگیتان فرو ببرم تا خوب سیر شوند و از تورّم معدههاشان، زوزهی شادمانی بکشند.
آخ!... آدمهای « زوج »! آدمهای « زوج »! آدمهای « زوج »! حالم از لبخندهای شهوانیی آخر شبهاتان به هم میخورد. لبخندهای که بوی مسواک میدهد و خمیردندان « اورال بی ». بدنهای که مارکِ شورتهایاش از کل بدنها گرانتر است و سینههای جراحی شدهی برآمدهای که میخواهد از زور ژلاتین و چربییی که از کپلهایتان به عاریت گرفته شده، بترکد!
حالم از این دنیای مصنوعیی شما به هم میخورد. از آن دماغهایی که بُریده شدهاند و از آن بازوهایی که با دارو، وَر آمدهاند.
آخ! آدمهای متین و با کلاس! آدمهای مارکدار و با اتیکت!
آدمهای چیپس و پفک! گیتارهای برقیی ناکوک! پیانوهای دست دوم روسی! چه قدر حالم از بودن با شما و در کنار شما بودن، به هم میخورد.
وقتی آدامسهای طعم نعناع خود را کف کفشهای « نایکی » خودتان میچسبانید و پیست اسکی را در سقوطی همیشه، پایین میآیاید، وقتی دلارهای زغالسنگی را روی پیشخوان هتلهای چند ستاره میگذارید و دست روسپیان را میگیرید تا یک شب را تا صبح، در آغوش کریستالیاش باشید، دوست دارم آن وقت همهی چشمها به سوی شما باز میشد تا در آینهی نگاههای کودکان سرمازده، کمی از خجالت، گرم میشدید.
نمی دونم چی بگم یه مدته می خوام درد و دل کنم.
دلم بد گرفته یه مدته خیلی تنها شدم منظورم دوست دختر و از این حرفا نیست. یه مدت خیلی دوست داشتم خیلی یه سری ها بهم خیلی نزدیک بودن یه سری ها هم نه زیاد. الان فقط و فقط سمیرا مونده همه دیگه به قول خودشون مشغولن نمی دونم چرا حتی جواب زنگ رو هم نمی دن. یه سری با هاشون صحبت میکنی میخوای ببینیشون میگن باشه بد قرار می ذاری بعد عمری بعد دانشگاه ببینیشون نمی آن جواب تلفنم نمی دن.
من نمی دونم دیگه چی کار کنم به قول مادرم زیاد نباید توقع داشته باشی از آدما کلا دستت نمک نداره خوبی می کنی خوبی نمی بینی منم موافقم البته یاد گرفتم زیاد توقع نداشته باشم ولی به خدا یه موقع به دوستات نیاز داری که کنارشون باشی. وقتی به گذشته نگاه می کنی می بینی وقتی می خواستن در کنارشون بودی ولی الان هیچ کدومشون نیستن.
خدایا شکرت که یک سری دوست جدید هست که آدم می تون بهشون تکیه کنه و در کنارشون باشه خدایا شکرت.
ببخشید زیاد صحبت کردم باید یه جوری درد و دل می کردم و سبک می شدم. ولی همتون و دوست دارم چه دوستای مجازی چه دوستایی که منظورم از این آپ بودن. شب خوش
بر روی زمین چیزی بزرگتر از انسان نیست و درانسان چیزی بزرگتر از فکر او. (همیلتون)
عمر آنقدر کوتاه است که نمیارزد آدم حقیر و کوچک بماند. (دیزرائیلی)
ما دیگران را فقط تا آن قسمت از جاده که خود پیمودهایم میتوانیم هدایت کنیم. (اسکات پک)
جهان هر کس به اندازه ی وسعت فکر اوست. (محمد حجازی)
تغییر دهنرگان اثر گذار در جهان کسانی هستند که بر خلاف جریان شنا میکنند. (والترنیس)
برای آنکه کاری امکانپذیر گردد دیدگان دیگری لازم است، دیدگانی نو. (یونک)
زیبائی در فرا رفتن از روزمرهگیهاست. (ورنر هفته)
برای کسی که شگفتزدهی خود نیست معجزهای وجود ندارد. (اشنباخ)
اگر میبینی کسی به روی تو لبخند نمیزند علت را در لبان فرو بسته ی خود جستجو کن. (دیلکارنگی)
به جای اینکه به تاریکی لعنت بفرستی یک شمع روشن کن. (ضربالمثل چینی)
سلام به همه دوستان خوبید؟
خیلی وقت بود که نتونسته بودم بیام و اینطوری بنویسم.
فردا روز مهمی برای منه، نه برای من بلکه برای همه پشت کنکوری ها ( کاردانی به کارشناسی ). یه عده از وضع من در کنکور پارسال با خبرن و می دونن که با بد شانسی مطلق قبول نشدم ولی امسال دست از تلاش نکشیدم و دوباره خودم آماده کردم.
نمی دونم که چرا خوابم نمی بره که تو این ساعت دارم واستون می نویسم ولی خوب خوشحالم بدون استرس دارم میرم سر جلسه.
واسه دوستانم آروزی موفقیت می کنم
فهیمه – مدیا – علیرضا – آنیتا – وجیهه
و همه دوستانم که اگه یادم رفت بنویسمشون من و ببخشن.
یه آروزی موفقیت پارتی بازی برای بهترین دوست که همیشه در کنارم بود و هست سمیرا که می دونم امسال خیلی تلاش کرده و هر دومون از خدامونه که یه جا قبول شیم یاد کاردانی بخیر.
سمیرا جان از ته دل برات آرزوی موفقیت می کنم.
از آنیتا هم ممنونم که تو وبلاگش واسم آروزی موفقیت کرده منم بهش میگم که نگران نباش قبولی.
شب بخیر دوستان برم بخوابم من و بذارن تا ساعت کنکور براتون می نویسم.
فردا روز ماست
.
بعدن نوشت : سلام به همه دوستان جاتون خالی کنکور و دادم خدارو شکر راضی بود منتظره نتیجش هستم.