ماهی سیاه کوچولو

غریبه و بی کس و کار زندونیه یه عادتم نا واسه چرخش ندارن عقربه های ساعتم

ماهی سیاه کوچولو

غریبه و بی کس و کار زندونیه یه عادتم نا واسه چرخش ندارن عقربه های ساعتم

عروسک تنهایی

 

 

 

  

روزی که به این دنیا پا گذاشتم با چهره­ای عبوس ولی مهربان و پاک چشمانم را باز کردم و با صدای گریه­ام اطرافیانم را خوشحال کردم. چشمانم به مهربانی گل نرگس و بدنم به لطافت گلبرگ گل سرخ که هر ببیننده­ای را مجذوب خود می­کرد و دنیا به نظرم آن­قدر بزرگ می­آمد که گویی من عروسکی کوچک در یک شهربازی بزرگ در دست کودکی غول پیکرم. 

هر لحظه که از عمرم می­گذشت گویی از مساحت عالم کاسته می­شد و دنیا برایم کوچک­تر و تنگ­تر. در این زمان از عمر من، دنیا عروسکی بود که درخت سیب با شاخ و برگ­هایش برایم ساخته و به باد داده بود تا آن را به دشت گل بنفشه ببرد تا با گلبرگ­های بنفشه تزیین شود و بعد، گل­های بنفشه آن را به چشمه مهربانی سپردند تا در آب پاک شود و مهربانی را از چشمه بیاموزد و چشمه آن را به زیر درخت سیب برد تا درخت، آن عروسک را به من هدیه دهد و من تنهاییم را با او قسمت کنم.   

سال­ها گذشت و من هم از عروسکم و هم از گل­های نرگس چشمانم مراقبت می­کردم. روزی با باد همبازی شده بودم که باد روسری را که مادر بزرگ در روز تولدم به من هدیه داده بود گرفت و با خود به سوی جنگلی انبوه برد.   

من نیز به دنبال او تا میان درختان رفتم که روباهی آمد و عروسک زیبای مرا از من گرفت و من تنها شدم و دیگر کسی را نداشتم که تنهاییم را با او قسمت کنم. 

و آن­قدر گل­های نرگس چشمانم را آبیاری کردم که پژمرده شدند و مردند و من تنهاترین شدم، اما روزی که به سرزمین رویا رفته­بودم تا عروسکم را پیدا کنم، قالیچه­ای آمد و من را به سوی بزرگ­ترین و بهترین کسی که تمام صفت­های خوب عالم را به او نسبت داده­اند، برد و او دوباره گل نرگس را در چشمانم گذاشت تا از تنهاییم کم شود. 

و من سوار بر باد، هفت بار دور خانه خدا گشتم و روی ابر پشت قدم­گاه ابراهیم سجده کردم و هفت بار جای پای هاجر، پا گذاشتم و تکه­ای از گیسوانم را به آب دادم و بر چشمه پاکی­ها سوار شدم تا هم بار دیگر دور خانه خالق هستی بگردم و هم دوباره سجده کنم پشت قدم گاه ابراهیم . . .

در آن لحظه خواستم، خواستم از خالق عالم هستی که تنهاییم را با دادن عروسکی پایان دهد یک بار دیگر همه چیز را بر خود حرام کردم و دوباره این اعمال را انجام دادم و در آخر باز از خدا خواستم و گفتم:

تنهاترینم تنهام نذار خدای بزرگ

اما باز من بودم و گل های نرگس

سال­ها گذشت و من از تنهاییم غصه دار، آن­قدر غصه خوردم که گل­های نرگس یکی پس از دیگری پژمردند و الان من مانده­ام و یک گلدان گل خشگیده . . .  

   از طرف دوستی عزیز که هیچوقت فراموشش نمی کنم

                        با تشکر از دوسته گلم مونا

نظرات 28 + ارسال نظر
romina 19 دی 1387 ساعت 01:09

بابا بی خیال میبینم که عزیزه دلم خیلی از شما با هنر تر هستن
بچه برو یاد بگیر .........
خیلی متن قشنگی بود
از متنای تو هم خیلی خیلی قشنگ بود.
قدرش بدون
راستی حال کردی اولین نظر دهنده بودم برای این متن قشنگ
خدارو شکر افتخارش پیدا کردم که اولین کسی باشم که به این عزیزه دلم برای قلم قشنگش تبریک میگم.
خیلی خوشحالم که از تو یکی خیلی سر تره داداشی.
بازم میگم قدرش بدون.
ولی بدون شوخی خیلی با استعدادن متنشون بی نهایت قشنگ بود بازم خدا رو شکر لیاقتش داشتم که هنرشون ببینم.

عزیزم شما هم نگید ما هواش و داریم قدرشم می دونیم نه یک بار بلکه صد بار
انقدر تعریف کردی حسودیم شد
یعنی من یعنی من ..... ( گر یه )

سید محمد 19 دی 1387 ساعت 02:28 http://Love.Blogsky.Com

سلام داداش خوبم.
مواظب خودت باش.

ممنون حتما

شیرین 19 دی 1387 ساعت 13:26 http://lionqueen.blogsky.com

سلام
مرسی از کامنتت .

خواهش میکنم

سلام
راستی رفتی؟؟؟
سفرا بی خطر

قربونت عزیزم

الی 19 دی 1387 ساعت 14:11 http://eliohamed.blogsky.com

ممنون که اومدی...
ببین این کد آهنگ رو باید کجا وارد کنم؟ یعنی منظورم اینه که باید بهد از همه توی تنظیمات وارد کنم یا جای خاصی داره؟
پیش ما بیا...

الان میام تو وبلاگت توضیح می دم

قلمش همیشه سبز باشه ....

ممنون

متن پر پیچ و خمی بود البته خوب بود در کل
به سبک جبران خلیل جبران نزدیک بود البته متن های این نویسنده محشره و تا به حال نظیرشو ندیدم
شهر هرت شما هم خیلی جالب بود

مرسی از اینکه سر زدی عزیزم قابل شما رو نداشت

سلام خوبی؟[گل][قلب]

دفتر عشق به روز شد

منتظر حضور گرمت هستم

موفق باشی[گل][قلب]

ممنون عزیزم هی خدارو شکر چشم حتما میام

به زودی این مکان به موسسه خیریه فعال و آزاد یاس سفید

تقدیم خواهد شد



......................



تا آن روز و آن زمان

پاک و پایدار و سربلند باشید


شما که هستی؟
تو این روزا التماس دعا*

اخی چه غصه پاکی یا اینکه بهتر بگم چه قصه نازی

ممنون عزیزم مرسی

سلام دوست عزیز
زیبا بود
شاد باشی

مرسی دوست من شما هم شاد باشید و موفق

لیندا 21 دی 1387 ساعت 04:13 http://marjaneh.blogsky.com

سلام سجاد جان
وقاعا خستگی امروز که روز سختی بود از تنم در رفت خیلی با احساس بود این متن
مرسی

سلام لیندا جون
خواهش میکنم

لیندا 21 دی 1387 ساعت 04:13 http://marjaneh.blogsky.com

راستی این عکس هم خیلی خیلی زیبا بود

تو را من چشم در راهم
اپم

الان میام

سلام
متن جالبی بود
مرسی که به ما سر میزنی
بازم سر بزن
چون آپم
بای

سلام
خواهش میکنم
چشم الان سر میزنم

فرانک 21 دی 1387 ساعت 15:20 http://parvanak.blogsky.com

سلام نوشته های عاشقانه ات را تبریک.
ببخشید دیر اومدم
مرد خدا که با خدا دیگه تنها نمیمونه.میمونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ممنون که اومدی
نه تنها نمی مونه

سلام
ببخشید که ما دیر سر میزنیم

مطلب جالبی بود

همین طور آپ قبلیتون خیلی باحال بود..........

سلام
خواهش میکنم نه بابا این چه حرفیه همین که سر می زنید
خودش کلیه

romina 22 دی 1387 ساعت 01:52 http://www.black-love.blogsky.com

سلام داداشی خوبی
خوش میگذره؟؟؟؟
دلم برات تنگ شده داداش خوبم
بیا دیگه سر بزن به ما
خواهره کوچولوت منتظره ها؟؟؟؟؟؟؟

سلام عزیزم
جای شما خالی نه بابا چه خوشی داریم درس میخونیم
دوتاش تموم شده عالی بود
۲ تاش مونده دعا کن این دوتا هم خوب تموم شه
چشم عزیزم الان میام

اپم دوستم بدو بیا

چشم عزیزم اومدم

بهداد 22 دی 1387 ساعت 20:23 http://behdadb.blogfa.com

همیشه گفتم الانم میگم تو تههههههههههشی....... خیلی میخوامت........ معرفتتو به یه دنیا نمیدم

بهداد جان شما هم تهشید
منم می خوامت یاد اون خاطرات خوبمون بخیر ترم اول چه عالمی داشتیم یادته تازه اومده بودیم دانشگاه لوپامون قرمز بود بقچمونم زیر بغلامون بوی گوسفندم میدادیم

دختر نارنج و ترنج 23 دی 1387 ساعت 09:56

سلام سجاد جان، خوبی؟ ببخش من دیر سر زدم، چند روزی مسافرت بودم و تازه برگشتم.
متنت خیلی زیبا و جالب بود. مرسی عزیزم. شاد باشی...

romina 23 دی 1387 ساعت 12:00 http://www.black-love.blogsky.com

داداشی هنوز نیومدی؟؟؟
بابا مطلب جدید گذاشتم
اومدی ها؟؟؟
منتظرم

خیلی زیبا بود به ما هم سری بزن



ممنون دوست من چشم سر می زنم

الی 23 دی 1387 ساعت 14:37 http://eliohamed.blogsky.com

اااااااا تو که هنوز آچ نکردی؟؟؟؟؟
من آپم....
راستی فال رو من نذاشتم تو قالبم بود....
از کجا پیداش کنم؟؟؟؟

من این چند وقته سرم با درس مشغوله ببخشید که دیر دیر میام

سلام دوست جون
قشنگ بود...
منم آپم بیا
شاد باشی

اومدم

سلام
وبلاگ جدیدم درت شد حتما بیاین

چشم الان میام

سلام..مثل همیشه عالی..خیلی قشنگ بود..ممنون که سر زدی
من از اینجاش خوشم اومد
و من سوار بر باد، هفت بار دور خانه خدا گشتم و روی ابر پشت قدم­گاه ابراهیم سجده کردم و هفت بار جای پای هاجر، پا گذاشتم و تکه­ای از گیسوانم را به آب دادم و بر چشمه پاکی­ها سوار شدم تا ....

سلام
مرسی عزیزم

رومینا 23 دی 1387 ساعت 21:54

سلام داداشی کجایی تو
حتما سرت خیلی شلوغه؟؟؟
اشکال نداره
بعد بیا وبلاگم ببین
باشه؟؟؟؟
بای

دارم درس میخونم نه بابا چه سر شلوغی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد