ماهی سیاه کوچولو

غریبه و بی کس و کار زندونیه یه عادتم نا واسه چرخش ندارن عقربه های ساعتم

ماهی سیاه کوچولو

غریبه و بی کس و کار زندونیه یه عادتم نا واسه چرخش ندارن عقربه های ساعتم

گناه

 

گناه
گنه کردم گناهی پر ز لذت
کنار پیکری لرزان و مدهوش
خداوندا چه می دانم چه کردم
در آن خلوتگه تاریک و خاموش

در آن خلوتگه تاریک و خاموش
نگه کردم بچشم پر ز رازش
دلم در سینه بی تابانه لرزید
ز خواهش های چشم پر نیازش

در آن خلوتگه تاریک و خاموش
پریشان در کنار او نشستم
لبش بر روی لب هایم هوس ریخت
زاندوه دل دیوانه رستم

فرو خواندم بگوشش قصه عشق:
ترا می خواهم ای جانانه من
ترا می خواهم ای آغوش جانبخش
ترا ای عاشق دیوانه من

هوس در دیدگانش شعله افروخت
شراب سرخ در پیمانه رقصید
تن من در میان بستر نرم
بروی سینه اش مستانه لرزید

گنه کردم گناهی پر ز لذت
در آغوشی که گرم و آتشین بود
گنه کردم میان بازوانی
که داغ و کینه جوی و آهنین بود

                                              فروغ فرخزاد

حسین پناهی = زندگی

 

 

من زندگی را دوست دارم

ولی از زندگی دوباره می ترسم 

دین را دوست دارم

ولی از کشیش ها می ترسم

قانون را دوست دارم

ولی از پاسبان ها می ترسم

عشق را دوست دارم

ولی از زنها می ترسم

کودکان را دوست دارم

ولی از آیینه می ترسم

سلام را دوست دارم

ولی از زبانم می ترسم

من می ترسم پس هستم

این چنین می گذرد روز و روزگار من

من روز را دوست دارم

ولی از روزگار می ترسم

به یاد حسین پناهی عزیز که همیشه در قلب ماست ... روحش شاد

دنیا خیلی بی رحمی

 

دنیا خیلی بی رحمی 

دنیا خیلی بی رحمی که پروانه ی زیبارو عاشق شمع کردی که چی ؟  

که بسوزه که ثابت کنی شمع قوی تر یا بی رحمتره  

حالا چی خیالت راحت شد شمع عذاب وجدان گرفتو آب شد . 

فکر می کنی مادر و عاشق فرزندش کردی خوبه  

که زیر چشمش چروک بشه  

که شب تا صبح برای بچش نخوابه بعد تو با یه حادثه ی کوچولو بچشو ازش بگیری  

دنیا دنیا دنیا  

خیلی دلم ازت پره  

دیگه چی بگم ازت چرا یه سری آدم و به جونه هم انداختی  

برای یه مقام  

برای قدرت  

برای پول 

پول هم مثل تو بی رحمه