ماهی سیاه کوچولو

غریبه و بی کس و کار زندونیه یه عادتم نا واسه چرخش ندارن عقربه های ساعتم

ماهی سیاه کوچولو

غریبه و بی کس و کار زندونیه یه عادتم نا واسه چرخش ندارن عقربه های ساعتم

من خدا را دیدم

 

دیشب خدا را در جایی همین حوالی دیدم

در گندم زار همسایه خدا را دیدم

که مرا می دید

که تو را می دید

من خدا را سر دیوار خانه خود دیدم

من خدا را توی قاب شیشه ای خود دیدم

من خدا را دیدم

که مرا می دید

من خدا را سر با غچه ی کو چک دلتنگی دیدم

من خدا را زیر چمن های زرد شده حیاط دیدم

من خدا را توی آب یخ زده استخر دیدم

من خدا را توی درخت سبز حیاط دیدم

من خدا را دیروز دیدم

من خدا را، خدا را در چشمان تو دیدم

من خدا را دیدم که مرا می دید

سیل سیال نگاه سبزت،

همه بنیان وجودم را ویرانه کنان می کاود.

من به چشمان خیال انگیزت معتادم،

و در این راه تباه،

عاقبت هستی خود را دادم.

نظرات 10 + ارسال نظر
صفا 8 اسفند 1388 ساعت 00:12 http://www.lifelovely.blogsky.com

سلام:
چه شعر زیبایی بود
موفق باشی و شاد

ممنون از حضورتون دوست عزیز
شما هم شاد و سبز باشید

مدی 8 اسفند 1388 ساعت 00:12 http://madikhanoom.blogsky.com

منم امشب یه کوچولو دیدمش

خوشحالم که دیدیش
واست دعا کردم مدی

محمدحسین 8 اسفند 1388 ساعت 00:14 http://physicsscu87.blogsky.com

برا ما هم یه شفاعتی میکردی
خوش به حالت

تا اومدم حرف بزنم خودش همه چیز و می دونست
واسه همینه که دوسش دارم

nilOo emO 8 اسفند 1388 ساعت 14:06 http://www.na1368.blogfa.com

ســـــ لام ...

بــــــ دو بـــــ یـــ ا بــ بــ یــ ن چـــ ه کــ رده نـــ یــ لــ و دیـــ وــ و نـــ ه !!!





و مــ ن خــ دا رو در تـــ نهاییــ هایــ م دیــ دم ...

و مـــ ن خــ دا رو تــ و بــ الــ کن وقــ تــ ی داشــ تم چــ ای می خـــ وردم دیــ دم ...

داشــ تیـــ م بــ اهــ م چــ ای می نــ وشــ یدیــ م ...

ای وای از خــ ودم شعــ ر در وکــ ردم !!!

nilOo emO 8 اسفند 1388 ساعت 14:30 http://www.na1368.blogfa.com

آپــــ ت و خـــ ونـــ دم بـــ ه خـــ دا ...

کـــ لی هــ نـــ ظر دادم ...

nilOo emO 9 اسفند 1388 ساعت 09:06 http://www.na1368.blogfa.com



امـــــــــــــــ روز خــــــ یــــــ لی روز شـــــــ ادیـــــ ه بــــــــــ دو بـــــــــ یــــــ ا ...

بـــــــــــ خــــــ ون و بــــــــــ خنــــــــ د و حــــــ الشــــــــ و ببـــــــ ر ....






فریده 9 اسفند 1388 ساعت 17:44 http://sezavaree-eshgh.blogsky.com

سلام دوست مهربانم خوفی؟
ممنون که میای وبم. ومن شرمنده ام که نیومدم خیلی وقته چون تلفنمون قطع بود منم که نمیتونم برم کافی نت.
من آپم بیای خوشحال میشم.
بابای

nilOo emO 10 اسفند 1388 ساعت 09:10 http://www.na1368.blogfa.com




     ♥


           ♥  آپم         ♥


                   ♥                     ♥

             ♥آپم                   ♥

              ♥


           ♥                   ♥       ♥


                      ♥آپم


                             ♥      ♥


    ♥         ♥
آپم

     ♥


             ♥         ♥




             ♥                   ♥

آپم
  ♥             ♥


     ♥


           ♥           ♥آپم


                   ♥                     ♥
آپم
 ♥                     ♥

             ♥                   ♥

              ♥
♥             ♥آپم


     ♥


           ♥           ♥


                   ♥                     ♥

             ♥                 آپم  ♥

              ♥


           ♥                   ♥       ♥


                      ♥


                             ♥      ♥
آپم

    ♥         ♥


     ♥


             ♥  آپم       ♥




             ♥                   ♥


  ♥             ♥


     ♥
آپم

           ♥           ♥


                   ♥                     ♥آپم

 ♥                     ♥

             ♥                   ♥

              ♥آپم آپم آپم

نیلوفر 10 اسفند 1388 ساعت 14:27 http://everything2.blogsky.com

مثل همیشه عالی بود.

"مرگ خیلی آسان می تواند الان به سراغ من بیاید، اما من تا می توانم زندگی کنم نباید به پیشوازمرگ بروم. البته اگر یک وقتی به ناچار با مرگ روبرو شدم -که می شوم- مهم نیست. مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد..." ۰

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد